تکیه گاه

من پشت کردم به همه دنیا .. تا رو به تو سجاده بندازم

تکیه گاه

من پشت کردم به همه دنیا .. تا رو به تو سجاده بندازم

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

مو سپید

۳۱
خرداد

عمو

اولین روز بهار بود .. رفتم پیشش .. زل زدم توی چشمهایش .. با پررویی تمام خواسته ام را گفتم .. گفتم که اجازه بدهد مادرش پیش ما بماند .. گفتم که او که اینهمه سال صبر کرده است چند وقت دیگر هم صبر کند .. گفتم که منتظر مادرش نباشد .. گفتم که دلش تنگ نشود .. 

اشک بود که از چشمانم سرازیر میشد .. با لبخندی مهربان مثل همیشه قبول کرد .. 

میدانستم که روی حرفش میماند .. از یک طرف خوشحال بودم که خواسته ام را قبول کرد و از یک طرف دیگر شرمنده اش بودم .. 

حتی فکرش را نمیکردم روزی مادرش را از او بخواهم ..

کسی که میدانستم وقتی به چشمهایش نگاه میکنم هر چه بخواهم نه نمیگوید .. 

حالا حس کسی را داشتم که از خوبیهای یک نفر سوء استفاده کرده است .. 

دلم گرفته بود .. 

برگشتم .. 

سر قولش ماند ..  و مادربزرگ روز به روز حالش بهتر شد .. 

تا همین چند روز پیش .. به دیدن مادربزرگ که رفتم همان دم در آنقدر شوکه شدم که تمام حرفهایم حتی سلامم توی گلویم ماند ..

تمام موهای سرش سفید شده بود .. عین برف .. باورم نمیشد .. رنگ و رویش زردِ زرد .. 

دلم از همیشه بیشتر گرفت .. 

طوری که چند دقیقه ای بیشتر ننشستم و برگشتم خانه .. بهت زده بودم .. همیشه وقتی به خانه مادربزرگ میرفتم دیگر برگشتنم با خدا بود .. آنقدر که با مادربزرگ گرم میگرفتیم .. اما این بار .. 

نگاهی به عکس عمو انداختم .. به چشمان مهربانش نگاه کردم .. از عمق وجودم دلتنگی اش را حس کردم .. 

میدانم که اگر باز هم از او بخواهم مادرش پیشمان بماند حرفی نمیزند ولی .. این روزها دیگر طاقت دیدن دلتنگی های عمویم را ندارم .. 

مادربزرگ من .. او که یک فرشته بود .. این روزها با موهای سپیدش فرشته ای تر شده است .. و میدانم  که او هم این روزها دلش پر میکشد برای پسر شهیدش .. 

برای سلامتی مادربزرگم و برای دلِ تنگِ عموی شهیدم و برای بخشیده شدنِ من دعا کنید .. 

  • تکیه گاه

عشق

۱۷
خرداد

این دنیا را هر چقدر هم که زیر و رو کنی .. باز هم عشق، تنها خداست ..

  • تکیه گاه

درمانگاه

۱۷
خرداد

تکیه گاه من یک درمانگاه بی نظیر است .. و من از این بابت بسیار خوشحالم .. از همه دنیا که دلزده میشوم رو می آورم به این چاردیواری کوچکم .. و عجیب آرامم میکند .. حتی اگر چیزی ننویسم یا نخوانم!

  • تکیه گاه

عطر حسین (ع)

۰۹
خرداد

شکوفه بهاری

بدجور دلش شکسته بود .. رو کردم به خدا و گفتم: خدایا بخاطر این دلشکستگی اش یه کربلا نصیبش کن .. 

فرداش .. یکی بهش زنگ زده بود واسه رفتن به کربلا!

مهم نیست که نرفت .. مهم اینه که عطر اسم حسین (ع) برای چند روزی اینجا پیچید ..

و مهم تر این که بهم ثابت شد هنوزم صدامو میشنوه.

اگه خودش با اون دلِ شکسته اش دعا کرده بود که حتما رفته بود.

قربونت برم خدا ..

 

  • تکیه گاه

راز و نیاز

۰۹
خرداد

خیلی وقتا از یه چیزایی گذشتم به دلایلی که فقط خودم میدونستم و دوست نداشتم برای دیگران توضیح بدم. گاهی اجر یه چیزی کم میشه با توضیح دادنش و گاهی هم کسی درکت نمیکنه وقتی توضیح بدی!

همیشه ترجیح دادم دلایلم رو برای خودم نگه دارم. هر چند همیشه متهم شدم به ساده بودن و زرنگ نبودن و .... بگذریم. یکی هست که بدجور منو میفهمه. درک میکنه چی میگم ... تکیه گاه بزرگ و مهربونم .. خدایا تو چقد خوبی و من حواسم پرته ... !

پروانه

پ. ن : خوش به حال کسی که در بوته ی آزمایش عشق، از نمره ی بیست، صد بگیره .. روحش شاد.

  • تکیه گاه