تکیه گاه

من پشت کردم به همه دنیا .. تا رو به تو سجاده بندازم

تکیه گاه

من پشت کردم به همه دنیا .. تا رو به تو سجاده بندازم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانستن» ثبت شده است

دانش

۲۰
فروردين

به نام نامیِ یار 

بـــَــــله دیگه! همین بود اون تغییر بزرگ! جابجایی!

فعلا طبق تحقیقاتم این سرویس وبلاگدهی در اولویت است! امیدوارم پشیمون نشم و اگه پشیمون شدم وبلاگم در بلاگفا همچنان به قوت خود باقیست.

میخوام از یه چیزی که خیلی وقته ذهنم درگیرشه بگم : 

قبلا همیشه معتقد بودم که آدم بعضی چیزا رو نباید بدونه! البته در این که بعضی چیزها رو آدم حتی نباید تجربه کنه همچنان اصرار دارم. مثلا سیگار .. مواد مخدر .. و حتی قلیان!

یکی از مخالفان بسیار سر سخت قلیونم! اصلا هم خوشم نمیاد از اینکه بعضیا میگن هر چیزی یه بار امتحان کردنش می ارزه! خب وقتی واضح و مبرهنه که این قلیون لعنتی با سلامتی آدم چیکار داره میکنه کجا به امتحان کردنش می ارزه؟؟ اصلنم نمی ارزه!
تجربه کردن رو همچنان معتقدم که آدم باید از مشورت با دیگران و پرس و جو کردن به یه نتایجی برسه که یه چیزی رو قبول کنه یا نه، نه اینکه همه چی رو خودش تجربه کنه.

و اما در مورد "دانستن" هم تا مدتی پیش عقیده ام همین بود که آدم نباید بعضی چیزا رو بدونه. اما الان نظرم کاملا عوض شده.

مثلا معتقد بودم که آدم اصلا لازم نیست در مورد شیطان پرستی چیزی بدونه. آخه مثلا یه چیزایی چرت و پرتی تو این قضیه وجود داره که نگو!

یه علامت های مخصوص و یه رنگ های مخصوص و ...

البته من خودم هنوزم اطلاعات خاصی در این زمینه ندارم ولی شنیدم که مثلا رنگ قرمز یکی از علامت های اوناست. خب معتقد بودم اگه اینا رو ندوم بهتره. من لباس های قرمز زیادی دارم. نمیشه اونا رو نپوشم که. دوسشون دارم .. اصلا من این رنگ رو دوست دارم .. به من چه که علامت کی و کجاس؟؟ وقتی خدا این همه رنگ رو آفریده یعنی من میتونم ازشون استفاده کنم.

اصلا برای چی به این چیزا فکر کنم؟ اصلا برای چی ذهنم رو درگیر این چیزا بکنم؟

اما الان به یه جایی رسیدم که میگم باید آدم از همه چی خبر داشته باشه. باید همیشه آپدیت باشه. حتی اون چیزایی رو هم که بهشون اعتقاد نداره باید خوب بشناسه.

یک دوستی میگفت : بصیرت یعنی شناخت خوب از خوبتر و بد از بدتر .. نه شناخت خوبی و بدی از هم.

برای رسیدن به بصیرت باید هم خوبی ها رو شناخت و هم بدی ها رو تا بشه از میون اونها خوب تر و بدتر رو شناخت.

و وقتی من اطلاعاتی در مورد بدها ندارم پس نمیتونم بدترین رو هم تشخیص بدم.

امروز که بین دوستانم بودم داشتم به این مسئله فکر میکردم که یه روز اجازه بدم به فرزندم که بین دوستانش باشه یا نه؟ بذارم یه روز راحت و بی دردسر بره با دوستاش بگرده یا نه؟ همونطور که مادر من اینکار رو برای من انجام داده و آزادانه میتونم با دوستانم باشم.

بعد با خودم گفتم مسلما نمیتونم جلوی بچه ام رو بگیرم ولی یه چیزی رو میتونم بهش یاد بدم. اونم اینکه " بدونه " !

وقتی فرزند من بدونه که چی خوبه و چی بد، و بدونه که خوبترین و بدترین چیه حتما اگه عقل سلیمی داشته باشه خوبترین ها رو همیشه انتخاب میکنه و نباید هر لحظه تن و بدنم بلرزه از اینکه الان رفته با دوستاش بیرون! مبادا به راه بدی کشیده بشه!

وقتی بین دوستانم هستم قلیون میکشن .. پاسور بازی میکنن و گاهی حرف های ناشایست! البته دوستان من خیلی آدم های خوبی هستن .. خیییلی .. باور کنید آدم های درستی هستن. من هم همیشه توی همین جمع هستم! منتها وقتی میخوان قلیون بکشن من خودم رو با یه چیز دیگه مشغول میکنم .. یا وقتی پاسور بازی میکنن ( هنوز تو این که پاسور درسته یا نه موندم! ولی ترجیح دادم سمتش نرم ) من یه کار دیگه انجام میدم.

یا وقتی هر حرفی میزنن من فقط شنونده هستم ولی هیچوقت ازشون یاد نمیگیرم.

یه سریالی هست من این سریال رو الان دفعه پنجم هست که دارم میبینم! دیالوگ به دیالوگ این فیلم قشنگه. به قدری به آدم چیزای خوب یاد میده که حد نداره. یه سریال آمریکایی هم هست اتفاقا. از اونجایی که ما ماهواره نداریم من این سریال رو توی شبکه خانگی دیدم و به اونایی که سریال "فرار از زندان" رو در ماهواره دیدن پیشنهاد میدم در موردش قضاوت نکنن .. اول دوبله شرکت جوانه پویا رو ببینن بعد!

حالا ما این فیلم رو دادیم به یه آقایی .. پاسدار هم بودن ایشون .. شونصد تا ایراد از تو این فیلم در آوردن؟! چیزایی که من اصلا و ابدا حتی متوجه نشدم! از قبیل آثار شیطان پرستی! این چیزا رو که میبنم با خودم میگم هر چی آدم ندونه بهتره! آخه من 5 بار از این فیلم لذت بردم و هر دفعه چیزای زیادی یاد گرفتم ازش اونوقت ایشون اصلا نمیدونم اصل فیلم رو دیده یا فقط نگاهش به فرعیات و جزییات بوده!

برای همینه که معتقدم آدم باید " بدونه " اما نباید به سرعت قبول کنه. باید " بدونه " ولی نباید تحت تاثیر قرار بگیره.


تعریف دانش از نظر من : یک سری داده ها به مغز انسان وارد میشه .. بعد مغز یک سری داده ی دیگه به این ها اضافه میکنه و داده های خام تبدیل میشن به اطلاعات .. این اطلاعات وقتی توسط مغز پردازش میشن و تصمیم گیری روی اونها انجام میشه تبدیل میشن به دانش.

داده ---> اطلاعات ---> دانش


پس "بدانیم" و آگاه باشیم!

نظر شما؟

  • تکیه گاه